محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

محمد امین

تلاشهای من

عمو جون ، کمکم میکنی بیام اینجا  ! همین جایی که دستم هست  اگه کمکم نکنی خودم میام  !   ببی ن چه جوری میام اوه اوه ! یه مقداری سخته ها . . .  اما من میام یا علــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی                من اومدم بالا فکر میکنین نمیتونم . . . از روی خندهام باید بفهمید که من سری نترس دارم   اگه میخوای عکس بگیری زود باش دیگه         . . . من اومدم روی میز     هورا   هورا ...
28 دی 1391

هدیه نی نی وبلاگ به من

سلام به همه دوستای خوبم و همه خاله هایی که بهم سر میزنن اومدم بگم که " نی نی وبلاگ " بابت ابتکار و ایده زیبا و جالب در معرفی وبلاگم بهم هدیه داده و اون هم اینه که عکس منو چند روز در ویترین نی نی وبلاگ گذاشته از همه شما دعوت میکنم به صفحه اصلی " سایت نی نی وبلاگ " برین و عکسمو ببینین راستی نظراتونو فراموش نکنین چون از همین الان میخوام فیگورهای عکس انداختن رو تمرین کنم تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا روز عرو سیم ...
22 دی 1391

بازی جدید پسرک

مامانم تلفن زده و حال محمد امین رو میپرسه  میگم: حال اون که معلومه خوبه،باید حال منو بپرسی با این بازی جدیدش میگه: بازی جدیدش؟ میگم: بله، بازی با انگشتان دست، از صبح تاحالا کارم شده همین،ده تا انگشتشو باز میکنه و میاد پیش من و میفهمونه که منم همین کارو بکنم، بعد ما دوتا میمیونیم با بیست تا انگشت که توی هم گره خورده! غش غش میخنده و میگه: الهی قربونش بشم، دیروز برای اینکه بخوابونمش انگشتاشوبه همین شکلی که گفتی گرفتم تا خوابید، حالا اون فکرمیکنه که این یه بازیه! حالا شما بگین من چیکار کنم؟!!! پی نوشت: تمام روز باهاش همراهی کردم اما شب کلافه شدم،بعد به خودم گفتم فقط همین روزاس، یه کمی بعد که بزرگتر بشه باید کلی منتظر بشی تا یه بار...
11 دی 1391

عصرانه ها!

پدر و پسر این روزها حسابی با هم رفیق شده اند، نه اینکه قبلا نبوده اند ها، این روزها بیشتر با هم رفیق شده اند! پسر 17 ماهه و بابایش عصرها با هم میروند ماشین سواری؛ پدر، پسر را به زور مینشاند روی صندلی و کمربندش را محکم میبندد، اما پسر با جیغ و داد کمربند را باز کرده و روی صندلی می ایستد و بلند بلند آواز میخواند! پدر هم در تلافی ترمز میکند و پسر در قعر ماشین فرو رفته و کله پا میشود! پدر هم میخندد! و این سهم من است از خیابان گردیهای این دو مرد: وصف العیش، آن هم باافتخار!                                               &n...
5 دی 1391

رمز گشایی از زبان پسرک-1

راهنمای ترجمه زبان محمد امینی-1 لغت (به ترتیب شروع کاربرد) ترجمه کاربرد/توضیحات ماما مامان در کلیه اوقات شبانه روز و برای بیان همه درخواستها-تکرار عبارت"ماما" به صورت عبارت "ماماماماماما..." یکی از آوازهای روزانه پسرک میباشد! بابا بابا ارجاع به توضیحات "ماما" با  عنایت به اینکه به جای واژه ارزشمند " ماما" بخوانید "بابا"! عمَه عمه معلومه دیگه:عمه هامَّه غذا هر زمانی که گرسنه باشه (درحقیقت زمانی که گرسنگی بهش فشار بیاره،وگرنه به قول خواهرم این پسر کلّا حالت سیری نداره!) آبه آب ...
2 دی 1391

اطلاعیه!

سلام به همه دوستان عزیز محمد امین و دوستان خوب خودم من از امروز نقل مکان کردم به خانه جدید خودم و مدیریت اینجا را تمام و کمال برمیگردانم به خاله جون و عمو امیر البته از انها خواهش میکنم گاهی اجازه فضولی توی این وبلاگ رو به من بدن ها!!! من اسباب کشی کردم به اینجا : ...
23 آبان 1391

جایزه مسابقه

سلام  سلام  سلام بدون هیچ مقدمه و یه راست میرم سر اصل مطلب مامانم و بعضی از مامانای دوستام ، هی ازم میپرسیدن که کی میخوام جایزه مسابقه رو بدم ، آخه هر کدومشون فکر میکردن توی مسابقه برنده شدن اولش از شما میخوام به این عکسام دقت کنین                                 حالا خداییش میبینین من توی همه عکسام مرتب میشینم و خنده روی لبامه حالا دوباره همون عکس مسابقه رو ببینین من اینجا دارم به این فکر میکنم که چرا وقتی همه جا خنده روی لبامه ، یه وقتایی ...
23 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد امین می باشد