محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

محمد امین

تخیلات شیرین

پسرک دوساله ما مدتیست که عاشق نقاشی شده.اوایل فقط دستور میداد که چه بکشیم و حالا خودش دست به قلم شده! روی صفحه کاغذ چند خط کج و معوج میکشد و بعد به ما نشان میدهد که : اَ اَ سدی! و بعد فوتش میکند که بچرخد. گاهی هم در مقابل این پنکه خیالی، مثل قدیمهای ما، دهانش را باز میکند و میگوید  : آآآآآ" تا انعکاس لرزان صدایش را بشنود لابد و ذوق کند! زنده باشی فرشته یک متری من!
22 مرداد 1392

و بالاخره متولد شدم!

  سلام به همه دوستای عزیزم خبر مهم اینه که من امروز صبح ساعت 11:25 (به عکس روی کیک هم دقت کنید ها!) رسما وارد سومین سال از زندگیم شدم. مامانم الان به من میگه فرشته دو ساله یک متری! میگه که وقتی پا گذاشتم به این دنیا خیلی کوچولو، آروم و ضعیف بودم اما خودش میگه که امان از الانت!!!میگه کی باور میکرد که اون موجود ناتوان 49/5 سانتی با 3 کیلو و نهصد گرم وزن تبدیل بشه به یه فسقلی(من میگه ها!!!) که دنیا رو به هم میریزه! مامانم قول داده بود به مناسبت تولد با شکوهم برام یه پست بذاره اما خب سرش خیلی شلوغه و وقت نکرد. من هم  فعلا به همین عکسها رضایت دادم ! اگه دوست داشتین عکسامو ببینین میتونین تشریف ببرین ادامه مطلب. یادتون نره ک...
11 مرداد 1392

رمز گشایی از زبان پسرک-2

لغت (به ترتیب شروع کاربرد) ترجمه کاربرد/توضیحات آآ، آآ پنکه/چرخ ماشین/فرفره کلا برای نشان دادن حرکت چرخشی از این عبارت استفاده میشود! عم عمو این عبارت اولین بار و البته عمدتا به طور اختصاصی برای عمو امیر استفاده میشه از طرف پسرک دَرا دریا   مینا مینا مینا اسم دختر عمه قند عسله که ایشون "ا" انتهای کلمه رو طوری تلفظ میکنن که معمولا "اُ" شنیده میشه گوندا توپ قبلا به توپ میگفتن "گوم گوم"، حالا شده " گوندا" کلا نه اون موقع و نه حالا نمیدونم چرا به توپ میگه گوم گوم و گوندا! ساعت ساعت اولین چیزی ...
1 مرداد 1392

گوندا منه!

محمد امین این روزها حس جدیدی رو تجربه میکنه و این حس همون چیزیه که عمدتا پایه خیلی از دعواهای بچه ها با همه. بچه دارها لابد این حس رو تجربه کردن و شاید به زودی تجربه کنن. بله، این حس چیزی نیست جز حس ارزشمند مالکیت بر اشیاء و حتی اشخاص! سه هفته ای میشه که قند عسل ما دوران طلایی مالکیت رو شروع کرده و این تملک بر اشیا و اشخاص رو با کلمه " منه" اون هم با غلظتی مثال زدنی و ادای تشدید بر حرف "ن" به بقیه میفهمونه. مثالهای این مالکیت توی خانواده زیاده.مثلا یکبار داشت با دایی جونش توپ بازی میکرد و زن داییش برای اینکه این قند عسل رو اذیت کنه توپ رو ازش گرفت و ایشون هم با ژستی تاریخی زل زد توی چشمهای زن دایی و گفت گوندا منّه! یکی از ب...
31 تير 1392

دو سال، تمام!

دقیقا دو سال پیش، عصر آخرین روز از ماه شعبان بود که دکتر  معاینه اش را انجام داد و گفت که کم کم دوران خوشگذرونیت داره به سر میاد و این فسقلی 3هفته دیگه توی بغلته، ما هم خوش خوشان برگشتیم خونه اما غافل از اینکه همون موقع پسرک عجول ما در تدارک مقدمات ورودش به این دنیا بوده و این شد که قند عسل ما، که حالا دو ماهی بود بین خودمون محمد امین صداش میکردیم، سحرگاه اولین روز از ماه مبارک رمضان، من  رو کشوند بیمارستان تا رسما در شمار افراد روی کره زمین به حساب بیاید! و حالا سومین سالیست که اولین روز از ماه مبارک رمضان برای خانواده ما برکت و شیرینی مضاعفی یافته بواسطه وجود یکی از نشانه های پر سر و صدای خدا در خانواده! بععععع...
19 تير 1392

کوچه باغ یادها

سلام دوستای خوبم پنجشنبه و جمعه قبل رفتیم روستای مامانم اینا و خیلی هم خوش گذشت اینم عکساش           البته فقط بازی نکردما حتی توی تعمیرماشین هم کمک کردم   ...
17 تير 1392

ترک اعتیاد بدون درد و خونریزی!

بالاخره تمام شد! چی؟؟؟ وابستگی قند عسل به ابزاری به نام "پ.س.ت.و.ن.ک". ماجرا از اینجا شروع شد که من به یک دلیل عمده که فقط و فقط برای خودم و تا حدی همسرم، محترم بود (!) این ابزار رو  در اختیار قند عسل قرار دادم و در مقابل همه فشارهای اجتماعی و خانوادگی، سکوت کردم و نقش یک مادر بیخیال رو خیلی خوب بازی کردم چون اساسا این مدلی هستم!!! پسرکم از 4 ماهگی از این ابزار در مواقع ناآرومی و خواب و ... استفاده کرد تا اینکه از حدود 6 هفته قبل دیدم که تمایلش به استفاده از این ابزار کمک شده و بیشتر به عنوان آدامس (!) از اون استفاده میکنه و من هم در موقعیت یک مامان سوء استفاده گر، از این موضوع کمال استفاده رو بردم و این ابزار رو تا حد امکان از د...
6 خرداد 1392

سفر شمال

سلام دوستای خوبم هفته قبل من با مامان و بابام  ، خاله جون و عمو امیر ، مامانی و بابایی و خاله لیلا رفتیم ساری یه همچین جایی که شما عکسشو اون بالا میبینین البته اینجا یکی از روستاهای ساریه جاتون خیلی خالی بود البته دریا هم رفتیم شما میتونین بقیه عکسامو توی ادامه ببینین اینجا توی یه زمین کشاورزیه که اون طرف همه مشغول چیدن سبزی هستن و منم مشغول بازی کردن که عمو امیر ازم عکس میگیره   همش هم اینقده شیطون نیستما ببینین آروم وایستادم گفتم بهتون که دریا هم رفتیم اونجا عمو امیر اسم منو کنار ساحل نوشت و خاله جونی ها و مامانم اینا با صدفهای کنار ساحل اسمم رو قاب گرفت...
28 ارديبهشت 1392

یکسال قبل در چنین روزی!

یکسال قبل،  در چنین روزهایی، محمد امین این شکلی بود     و این شکلی! تا اینکه جمعی از نزدیکان تصمیم گرفتن که یه کمی تغییر دکوراسیون در این گل پسر ایجاد کنن و این شد که پسرک مو کمند ما در 11 اردیبهشت دگردیسی کرد و اولین کچل شدن رو در زندگیش تجربه کرد و شد اینجوری:   ...
12 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد امین می باشد