با عرض پوزش از خدا!!!
با عرض معذرت از خدا!!! صدای اذان ظهر میآید من اما انگیزه ای برای نماز ندارم( با عرض پوزش از حضرت حق جل شأنه!) کشان کشان خودم را به دستشویی میرسانم و وضو میگیرم اما حوصله ندارم! سجاده را پهن میکنم باز هم حوصله ندارم! بلند میشوم برای بستن قامت و طبق عادت دستم میرود که مهر را بردارم و حالاست که علت بی انگیزگی را میفهمم: پسرک نیست!!! پسرک نیست تا مثل خیلی قبلترها بگذارمش توی کریر و بنشانمش جلوی خودم و او زل بزند به نماز خواندن من و آرام بخندد! پسرک نیست تا مثل کمی قبلترها سینهخیز بیاید برای برداشتن مهر من! پسرک نیست تا مثل قبلترها بدود و بایستد جلوی من و قدش برسد تا سر زانویم و منتظر باشد تا چشم در چش...