امین داره نماز میخونه!
جانمازش را پهن کرده کنار جانماز بابا که مثلا نماز بخواند. من در آشپزخانه دارم با بشقاب و قاشق و قابلمه سر و کله میزنم که زودتر برسانمشان سر سفره شام. یکهو پسرک وسط نمازش رو میکند به من که : مامان اندم، صیدا نکن، امین داره نماز میخونه!!! و بعد یکباره از حالت عمودی ولو میشود روی مهر و یکی دو دقیقه روی مهر به حال سجده میماند. هنوز سر از مهر برنداشته فریاد میزند که مامان اندم، تشنمه، آب بده لطبن! آب را می بلعد و بلند می گوید: یا حسین!