با عرض پوزش از خدا!!!
با عرض معذرت از خدا!!!
صدای اذان ظهر میآید من اما انگیزه ای برای نماز ندارم( با عرض پوزش از حضرت حق جل شأنه!)
کشان کشان خودم را به دستشویی میرسانم و وضو میگیرم اما حوصله ندارم!
سجاده را پهن میکنم باز هم حوصله ندارم!
بلند میشوم برای بستن قامت و طبق عادت دستم میرود که مهر را بردارم و حالاست که علت بی انگیزگی را میفهمم: پسرک نیست!!!
پسرک نیست تا مثل خیلی قبلترها بگذارمش توی کریر و بنشانمش جلوی خودم و او زل بزند به نماز خواندن من و آرام بخندد!
پسرک نیست تا مثل کمی قبلترها سینهخیز بیاید برای برداشتن مهر من!
پسرک نیست تا مثل قبلترها بدود و بایستد جلوی من و قدش برسد تا سر زانویم و منتظر باشد تا چشم در چشم شویم و هر هر بخندد!
پسرک نیست تا مثل یکسالگیش مهر را بردارد و دوان دوان برود سمت دیگر اتاق تا دور از چشم مادر مهر را بخورد!
پسرک نیست تا مثل دو هفته قبل که از برداشتن مهر نا امید شده بود بیاید و بنشیند در سجده گاهم و با ذوق تمام به من بخندد که ....
پسرک نیست تا مثل همین 5شنبه قبل بیاید و موقع سجده بنشیند روی سر من و ذوق کند و بلند بلند بخندد!
نبودن همین هاست که باعث میشود تندی نماز بخوانم و به ساعت نگاه کنم تا وقت رفتن شود!!!
پی نوشت: نماز خواندن در منزل ما پشت درهای بسته ممنوع است!!!