دومین سفر نوروزی
هوالحق سگه از خواب بیدار شده چشماشو چندبار به هم میزنه که لابد بهتر ببینه دنیا رو،بچه ما فکر کرده سگه بهش چشمک میزنه و شروع کرده به چشمک زدن به سگه! تا فرداش هر وقت میپرسیدم که : محمد امین، سگه چیکار میکرد؟ شروع میکرد به چشمک زدن!!! من و خاله جونش توی کوچه با دیدن دو تا سگ بزرگ و البته خوشگل با جیغ و فریادی مثال زدنی پا گذاشتیم به فرار، اونوقت این بچه نمیدونم چه فکری با خودش کرده که دوان دوان میره طرف هاپو تا بگیردش و هر بار که سگه "هاپ هاپ" میکنه این فسقلی از خنده روده بر میشه! رفتیم گشت و گذار در اطراف ده، این بچه فکر کرده توی ساحل نشسنه، هی با بشقاب میوه ما خاک میریزه روی پاهاش تا لابد برنزه بشه!!! این هم چند ...