محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

محمد امین

رمز گشایی از زبان پسرک-2

لغت (به ترتیب شروع کاربرد) ترجمه کاربرد/توضیحات آآ، آآ پنکه/چرخ ماشین/فرفره کلا برای نشان دادن حرکت چرخشی از این عبارت استفاده میشود! عم عمو این عبارت اولین بار و البته عمدتا به طور اختصاصی برای عمو امیر استفاده میشه از طرف پسرک دَرا دریا   مینا مینا مینا اسم دختر عمه قند عسله که ایشون "ا" انتهای کلمه رو طوری تلفظ میکنن که معمولا "اُ" شنیده میشه گوندا توپ قبلا به توپ میگفتن "گوم گوم"، حالا شده " گوندا" کلا نه اون موقع و نه حالا نمیدونم چرا به توپ میگه گوم گوم و گوندا! ساعت ساعت اولین چیزی ...
1 مرداد 1392

گوندا منه!

محمد امین این روزها حس جدیدی رو تجربه میکنه و این حس همون چیزیه که عمدتا پایه خیلی از دعواهای بچه ها با همه. بچه دارها لابد این حس رو تجربه کردن و شاید به زودی تجربه کنن. بله، این حس چیزی نیست جز حس ارزشمند مالکیت بر اشیاء و حتی اشخاص! سه هفته ای میشه که قند عسل ما دوران طلایی مالکیت رو شروع کرده و این تملک بر اشیا و اشخاص رو با کلمه " منه" اون هم با غلظتی مثال زدنی و ادای تشدید بر حرف "ن" به بقیه میفهمونه. مثالهای این مالکیت توی خانواده زیاده.مثلا یکبار داشت با دایی جونش توپ بازی میکرد و زن داییش برای اینکه این قند عسل رو اذیت کنه توپ رو ازش گرفت و ایشون هم با ژستی تاریخی زل زد توی چشمهای زن دایی و گفت گوندا منّه! یکی از ب...
31 تير 1392

دو سال، تمام!

دقیقا دو سال پیش، عصر آخرین روز از ماه شعبان بود که دکتر  معاینه اش را انجام داد و گفت که کم کم دوران خوشگذرونیت داره به سر میاد و این فسقلی 3هفته دیگه توی بغلته، ما هم خوش خوشان برگشتیم خونه اما غافل از اینکه همون موقع پسرک عجول ما در تدارک مقدمات ورودش به این دنیا بوده و این شد که قند عسل ما، که حالا دو ماهی بود بین خودمون محمد امین صداش میکردیم، سحرگاه اولین روز از ماه مبارک رمضان، من  رو کشوند بیمارستان تا رسما در شمار افراد روی کره زمین به حساب بیاید! و حالا سومین سالیست که اولین روز از ماه مبارک رمضان برای خانواده ما برکت و شیرینی مضاعفی یافته بواسطه وجود یکی از نشانه های پر سر و صدای خدا در خانواده! بععععع...
19 تير 1392

کوچه باغ یادها

سلام دوستای خوبم پنجشنبه و جمعه قبل رفتیم روستای مامانم اینا و خیلی هم خوش گذشت اینم عکساش           البته فقط بازی نکردما حتی توی تعمیرماشین هم کمک کردم   ...
17 تير 1392

ترک اعتیاد بدون درد و خونریزی!

بالاخره تمام شد! چی؟؟؟ وابستگی قند عسل به ابزاری به نام "پ.س.ت.و.ن.ک". ماجرا از اینجا شروع شد که من به یک دلیل عمده که فقط و فقط برای خودم و تا حدی همسرم، محترم بود (!) این ابزار رو  در اختیار قند عسل قرار دادم و در مقابل همه فشارهای اجتماعی و خانوادگی، سکوت کردم و نقش یک مادر بیخیال رو خیلی خوب بازی کردم چون اساسا این مدلی هستم!!! پسرکم از 4 ماهگی از این ابزار در مواقع ناآرومی و خواب و ... استفاده کرد تا اینکه از حدود 6 هفته قبل دیدم که تمایلش به استفاده از این ابزار کمک شده و بیشتر به عنوان آدامس (!) از اون استفاده میکنه و من هم در موقعیت یک مامان سوء استفاده گر، از این موضوع کمال استفاده رو بردم و این ابزار رو تا حد امکان از د...
6 خرداد 1392

سفر شمال

سلام دوستای خوبم هفته قبل من با مامان و بابام  ، خاله جون و عمو امیر ، مامانی و بابایی و خاله لیلا رفتیم ساری یه همچین جایی که شما عکسشو اون بالا میبینین البته اینجا یکی از روستاهای ساریه جاتون خیلی خالی بود البته دریا هم رفتیم شما میتونین بقیه عکسامو توی ادامه ببینین اینجا توی یه زمین کشاورزیه که اون طرف همه مشغول چیدن سبزی هستن و منم مشغول بازی کردن که عمو امیر ازم عکس میگیره   همش هم اینقده شیطون نیستما ببینین آروم وایستادم گفتم بهتون که دریا هم رفتیم اونجا عمو امیر اسم منو کنار ساحل نوشت و خاله جونی ها و مامانم اینا با صدفهای کنار ساحل اسمم رو قاب گرفت...
28 ارديبهشت 1392

یکسال قبل در چنین روزی!

یکسال قبل،  در چنین روزهایی، محمد امین این شکلی بود     و این شکلی! تا اینکه جمعی از نزدیکان تصمیم گرفتن که یه کمی تغییر دکوراسیون در این گل پسر ایجاد کنن و این شد که پسرک مو کمند ما در 11 اردیبهشت دگردیسی کرد و اولین کچل شدن رو در زندگیش تجربه کرد و شد اینجوری:   ...
12 ارديبهشت 1392

تست هوش به سبک مردان!

هوالحق عصر دیروز از آقای همسر خواهش کردم که محمد امین رو ببرن پارک، چون دو هفته ای میشه که این بچه به خاطر سرماخوردگی شدید پارک نرفته و ممکنه کلا شکل گل و سبزه و تاب و سرسره یادش بره!!! ایشون هم استقبال کرد از این پیشنهاد و دوتایی خرم و خندان راهی شدن برای ساختن یک عصر خوب، هم برای خودشون و هم برای من! بیشتر از یکساعت از رفتنشون میگذشت که دیدم آقای پدر در سکوت کامل و مثل آدمهای نادم از یک اشتباه وارد خونه شدن و سرافکنده، از پسرک رونمایی کردن،اون هم چه پسرکی، از فرق سر تا نوک پاهاش آب می چکید!....چرا؟.... چون پسرک رفته بود سراغ سیستم آبیاری گل و چمن پارک و پدر هم جلوی این کار رو نگرفته بود. چرا؟... چون میخواست ببینه که آیا این پسر میتونه ...
9 ارديبهشت 1392

بععععععععله!همچین پسری دارم من!

هوالحق دیروز یه سر رفتیم خونه صاحبخونه، ایشون با محبت تمام، شکلات تعارف کرد به این قند عسل ما. اما پسرک من با احترام، ظرف شکلات رو پس زد.خانوم صاحبخونه به من گفت که یه شکلات برای این قندک بردام،منم برداشتم.اما میدونید این پسر چه کار کرد؟ . . . یه نگاهی به من انداخت،شکلات رو از من گرفت و با احترام گذاشت در ظرف شکلات! طوریکه انگار من دله بازی درآوردم و اون باید منو ادب کنه! انگار نه انگار که من مادرشم و این فسقلی بچه من! ...
27 فروردين 1392

آخرین جمعه سال

سلام دوستای خوبم روز جمعه ساعت هشت شب داشتم خونه خودمون بازی میکردم که دیدم خاله جونم اومده دنبالم تا منو ببره بیرون و منم که در اینجور موقع ها روی هیچکسی رو زمین نمیذارم  ( باور کنین روی هیچکسی رو ...شوخی ندارما میتونین امتحان کنین ) با خاله جون و عمو امیر ، خوش و خرم رفتیم بیرون  . اول رفتیم بازار تجریش ،توی بازار هر نی نی که میدیدم باهاش حرف میزدم اما عمو امیر و خاله جون نمیذاشتن باهاشون بازی کنم چون وقتمون خیلی کم بود اونجا من یه لباس خوشگل واسه خودم خریدم   بعدش از اونجا رفتیم امامزاده صالح زیارت ، برای همه نی نی ها ومامانی و مامان و بابام دعا کردم جای همتون خیلی خالی بود ...
23 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد امین می باشد