سی ماهگی
پسرک بالاخره دو سال و نیمه شد!
حالا این پسرک دو سال و نیمه مثل رادیو از صبح تا شب (البته روزایی که سر کارم، از عصر تا شب!!!) برای ما شیرین زبانی میکند و حرف میزند و جیغ میزند و گاهی آواز می خواند.
با راه رفتن بیگانه است و اساسا تصور می کند که آدم ها یا می دوند یا می خوابند!
عمو امیر را از همه آدم های دنیا بیشتر دوست دارد.
همه چیزش بازی است. مدتی با اگوس و آگال و خرسی و ماری و صهبا سرگرم بود، حالا بازی با لگوها و آهن رباها سرگرم ترش میکند.
محبوبترین بازی اش پریدن از روی مبل وصتدلی بر روی زمین است و اگر نشد، تاب تاب عباسی!
بیرون (یا به قول خودش، بیمون) را به خانه ترجیح میدهد اساسی!
خیلی خیلی بابایی است و مامان اولویت چندمش است.(البته مامان هم از این علاقه سوء استفاده کرده و بیشتر کارهای پسرک را به گردن بابا می اندازد!!!)
عاشق "ننه" است و اولین موضوع داستانهای درخواستی اش قصه ننه است. این مدت انقدر راجع به ننه قصه گفته ام که حالا میتوانم راجع به ایشون یک کتاب بنویسم! عنکبوت، سه تا مورچه، زنبور و نی نی هوشنگ موضوع بعدی قصه های درخواستی ایشون است!
هنوز هم اولویت اولش در نقاشی، آآسدی (پنکه) است. البته نی نی شاد، ناراحت و تعجب و همچنین خونه و ماشین، از اولویتهای بعدی استاد است!!!
راجع به همه چیز اظهار نظر می کند، اینکه چه لباسی بپوشد، کجا بخوابد، در خانه بماند یا بیرون برود، به خانه چه کسی برود (برویم)، چه غذایی بخورد(بخوریم)، کدام کتاب را برایش بخوانم، و حتی راجع به جای قاب عکس و ساعت روی دیوار هم اظهار نظر می کند!
تن به هیچ قانونی نمیدهد و در برابر مقاومت مامان، مقاومت جانانه ای می کند!چند تا خصوصیت بد هم دارد که نمینویسم چون احتمالا شاکی میشود از برون افتادن رازها!!!
کلا این دو سال و نیم به ما که خیلی خوش گذشته با ایشون، به بقیه و خصوصا مامانم و خواهرام نمیدونم!!!