یک شب با محمد امین
سلام
دیشب ما به اتفاق محمد امین جون شام رفتیم به یه رستوران خوب
توی یه جای با کلاس
خلاصه جونم براتون بگه که :
از اونجایی که این پسر خوشگل ما خیلی سریع با همه فامیل میشه اونجا
هم دست بردار نبود و به همه جای رستوران سرک کشید
طوری صمیمی شده بود که کارکنان رستوران هیچ کاری باهاش نداشتن
و اونم هرکاری که دلش خواست انجام داد
و یه لحظه ما چشامون ازش غافل شد و دیدیم که حضرت آقا کجا تشریف
بردن و نشستن !!
شما دیگه خودتون با دیدن عکسای پایین قضاوت کنین
بماند اینکه ما بخاطر شیطونی های آقا ، مجبور شدیم به چند نفر هم
انعام بدیم
بنظر شما با این پسر باز هم میشه رستوران رفت ؟
+پ . ن : راوی این داستان خاله جونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی