محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

محمد امین

یک شب با محمد امین

1392/10/18 3:01
نویسنده : مامان خانوم
704 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیشب ما به اتفاق محمد امین جون شام رفتیم به یه رستوران خوب

توی یه جای با کلاس

خلاصه جونم براتون بگه که :

از اونجایی که این پسر خوشگل ما خیلی سریع با همه فامیل میشه اونجا

هم دست بردار نبود و به همه جای رستوران سرک کشید

 

طوری صمیمی شده بود که کارکنان رستوران هیچ کاری باهاش نداشتن

و اونم هرکاری که دلش خواست انجام داد

 

و یه لحظه ما چشامون ازش غافل شد و دیدیم که حضرت آقا کجا تشریف

بردن و نشستن !!

شما دیگه خودتون با دیدن عکسای پایین قضاوت کنین

 

بماند اینکه ما بخاطر شیطونی های آقا ، مجبور شدیم به چند نفر هم

انعام بدیم

بنظر شما با این پسر باز هم میشه رستوران رفت ؟

 

+پ . ن : راوی این داستان خاله جونه

پسندها (1)

نظرات (9)

مامان محمدمهدی
18 دی 92 8:22
حالا اگه از بحث انعام بشه فاکتور گرفت بعله چرا که نمیشه خاله جونش، تازه کارکنای رستوران از خداشونم باشه که پسری خستگی از تنشون بدر میکنه جالبه نقطه مقابل محمدمهدیه
مامان خانوم
پاسخ
نمیدونی وقتی خواهرم اینا رو برام تعریف کرد چه وضعی پیدا کردم، همش عین دیوونه ها وسط خیابون میزدم زیر خنده! جالبه که محمد امین فردا شبش موقع خواب هی میگفت عمو ناراحته و من باز خنده ام میگرفت و میگفتم آره مامان، عمو ناراحته چون توی رستوران رفتی توی آشپزخونه و باقی ماجرا و باباش هم میخندید و ادامه میداد!
حانیه
18 دی 92 18:16
چه گلپسری! با روابط عمومی بالا. شاد باشید همیشه
مامان خانوم
پاسخ
آره واقعا، روابط عمومیش خیلی بالاس. در صدم ثانیه با ملت رفیق میشه!!!گاهی نگران میشم از اینکه در قاموس این بچه چیزی به عنوان خجالت اساسا معنا نداره!!!
خاله جون
18 دی 92 20:22
خاله جون دورش بگرده....
مامان خانوم
پاسخ
پس دوباره بریم رستوران؟!!
مامان نی نی آینده
19 دی 92 19:53
سلام بله خیلی خوبشم میتونین برین رستوران بشرط اینکه خاله جونش منو و آقام رو دعوت کنه یه شام دبش و مفصل از جیب خودشون.تازشم ما و آقا محمد امین جانانه اونجا رو تجسس می کنیم و خیالتون جمع میشه یه بزرگتر با این گل پسر رفته تموم سراغ و سمبه های اون رستوران را کشف کنه
مامان خانوم
پاسخ
سلام مامان نی نی آینده اتفاقا خواهرم و شوهرشون خیلی دست و دل بازند و احتمالا شما رو به زودی دعوت خواهند کرد! در مورد اون رستوران هم باید بگم که احتمالا نقطه نامکشوفی باقی نمونده و اینبار باید برین یه رستوران دیگه! یعنی در این حد وجدان کارزی داره این بچه!!!
مریم
21 دی 92 14:28
خدا حفظ کنه گل پسر رو... ماشاالله... مامانی از طرف من حسابی روی ماه محمد امین آقا رو ببوسید .......... الهی فدات شم عسلی ی ی
مامان خانوم
پاسخ
مممنون، اصلا من امروز موندم خونه برای انجام فرمایش شما!!!
عمو امیر
29 دی 92 10:33
جدا از رفتن به رستورانای دیگه بیشترین نگرانیم بابت زود خودمونی شدنش اینه که : وقتی با مامانش چند سال دیگه با اولین جایی که میرن باید پیژامه (پیجامه) همراهش باشه فقط خواستم گفته باشم
مامان خانوم
پاسخ
با این پسری که من دارم اصلا بعید نیست!
مرجان
30 دی 92 10:28
خب اگر قرار بود مثل آدم بزرگا بره بشینه غذا بخوره که این همه به خاله و عموش خوش نمیگذشت که! تازه نشون به اون نشون که از همه صحنه های شلوغکاریش عکس هم چکونده اند که اینجوری بچه بیشتر به این نتیجه رسیده داره شیرینکاری میکنه و هی ادامه داده و هی ادامه داده تا بیشتر به اون بندگان خدا خوش بگذره!
خاله مریم
9 بهمن 92 11:54
محمد امییییییییییییییییین جووووووووووووووون چرا بلاگت آپ نمیشه....چشم انتظار دیدن عکسای جدید شما و خوندن خاطرات تان هستم عزیزدلممممممممممممممم .............................. پ.ن. خاله جون چرا با مامانی نیومدی اداره؟! من چقد چشم به راه باشم
مامان خانوم
پاسخ
والا! یکی اینو به مامانم بگه راستی دیشب به مامانم گفتم که منو بیاره اداره اما نیاورد!
پریسا نجفی
12 بهمن 92 15:51
سلام دوست عزیزم خوبی ؟ ازسایتت خیلی خوشم اومد به منم سربزن اومدم برای دوستای خوبم که مادری نمونه هستند وبلاگی زنانه درست کردم که باب کارشونه اگر دوست داشتی ما را هم قابل بدون . راستی منو توی سایت قشنگت لینک کن و بهم خبر بده تا منم تو را توی سایتم قرار بدم ببخش و ممنون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد امین می باشد